تولد مامی نفیس
خداجونننننننننننننننننم شکرت امروز تولدمه و اونو با پسر نازم جشن میگیریم
پسر عزیزم مامانی توفصل بهار سال 1365 روز 17 ام تو بیمارستان بسکی گنبد ک هم بابایی اونجا ب دنیا اومده هم تورو میخوام اونجا ب دنیا بیارم (که باهم ست شیم)اومد بغل مامان مریم
یه دخمل تپل بداخلاقه جیغ جیغوووووووووووووووو
تو مث مامانی نباشیااااااااااااااااااااااا
تو مث بابایی ناز و اروم باش
باباجونی از صب ک میخواست بره سرکار بهم تبریک گفت
دوستامم بهم اس دادن
خاله الهام دایی علی و ایلر جون
باباجونی برام 3تا شاخه ازون گلهای خوشگل خرید ک الان اسمش یادم نیس+یه زنجیر پلاک براتواخه من موندم چ ربطی داره ب تولد من.البته برا منم ی پلاک الله خریدا
همه جا همش ب فکر توئه خجالتم نمیکشهههههههههههه
حالا توام بجای اینکه امروز همش تکون بخوری مادرتو داری اذیت میکنی کم تکون میخوری منو میترسونی
محمد پارسای مامان ب امید روزاهای زیبا ک توام کنارمون باشی و این روزارو جشن بگیریم
عاشق تو مامی ننفیس و ددی حسین